• وبلاگ : هلو
  • يادداشت : صاحبِ شرم !
  • نظرات : 0 خصوصي ، 43 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + صاحب شرم 
    گفتند خلايق که تويي يوسف ثاني چون نيک بديدم به حقيقت به از آني
    شيرينتر از آني به شکرخنده که گويم اي خسرو خوبان که تو شيرين زماني
    تشبيه دهانت نتوان کرد به غنچه هرگز نبود غنچه بدين تنگ دهاني
    صد بار بگفتي که دهم زان دهنت کام چون سوسن آزاده چرا جمله زباني
    گويي بدهم کامت و جانت بستانم ترسم ندهي کامم و جانم بستاني
    چشم تو خدنگ از سپر جان گذراند بيمار که ديده‌ست بدين سخت کماني
    چون اشک بيندازيش از ديده مردم آن را که دمي از نظر خويش براني