□ اشاره: آن شب ، باران تمام تهران را خیس کرده بود که با خودم گفتم :
شاید خیسی آمده است تا هوایی بدهد به دلهای خسته من و تو!
□ ومن امشب در حضوری به دنبال تو آمدهام ... ای تنهاترین عاشق !
امشب میشود عاشق شد بی معشوق و پرواز کرد بی بال و داغ شد بی شرم وشرم داشت بی گناه!
امشب شبی است سرد ولی نه به سردی دلهای من وتو و شبی است سرخ به سرخی تمام لبهای دنیا!
آه ! که چه زود تمام احساسم را در راه جا گذاشتم و آمدم
□ امشب پراز عشق شدم از برکت و حضور باران
می خواهم خرمایی بخرم و دانه دانه اش را ببوسم و به هرکدام بگویم باعشق !
« عشق را زیر باران باید بجویم » وتقسیماش کنم سرکوچه میان مردم
تا عشق من را (بی دلیل و بادلیل)، در سیاهی خرما بیابند.
چه لذتی دارد عشق دادن بی توقع ... دلم هوای حافظ دارد ... بوی خوب عشق
هوای خیس شدن از مغز سر تا نوک انگشت پا به چشمهای تنها در زیر باران
و به دلهای بی تاب درانتظار تاب ، مینگریستم
و بی شرمی نگاههای بی شرم که به انتظار گناه بودند؛ چه لذتی دارد...
□ امشب دراین سرما ، هیچ چیز همچون بی شرمی انسان را داغ نمی کند!
گویا باید بی شرم بو د بی شرم بی شرم ..
واین بی شرمی را به پاس باران ، مبارک می داریماش !
بی شرمیات مبارک باد ای صاحب شرم!