همین اول بگم : باور کنید ! ضد زن نیستم که نیستم...
این شعرِ «سیدرضامحمدی»، بد جوری با عکسِ روبهرو هارمونی داره !
□ به کوچه آمدهای تا جهان ُترا ببرد
نگاه رهگذرانِ جوان ُترا ببرد
به کوچه آمدهای باد با تو همسفر است
از این ُدکان به در آن ُدکان ُترا ببرد
تو جنس ماهی ، این بادِ بد ، به قصد فروش
به محضر نظر این و آن ترا ببرد
به جای آدمکی از طلا ، ُترا بفروشد
اگر به بازار زرگران ُترا ببرد
ژکوند هستی ، بادت گرفته است به دست!
که پولدارترین مردمان ُترا ببرد
به کوچه آمدهای، ظهر اول وقت است
به سمت مسجد ، صوتِ اذان ُترا ببرد
َمرو مبادا« زُهاد» ، عاشقت بشوند
َمرو که میترسم روضه خوان ُترا ببرد
دم َدرِ مسجد ، پخشِ نذریِ مرگ است
خدا به بازارِ آسمان ُترا ببرد
نمردهای زیرا عاشق تو من هستم
نماندهام که گذار زمان ُترا ببرد!