• وبلاگ : هلو
  • يادداشت : صاحبِ شرم !
  • نظرات : 0 خصوصي ، 43 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + صاحب شرم 
    چه رسمي داري اي دوره زمونه
    كه هر روزت يه جا عاشق كشونه

    هزاران سال كه ميجنگه آدم
    نمي دونه گرفتار جنونه

    زمونه آي زمونه آي زمونه

    يكي با فرق زخمي توي محراب
    يكي غرق به خون لب تشنه آب

    يكي پاهاشو رو مين جا گذاشته
    يكي پاشيده خونش روي مهتاب

    نفسهاي بهار و گاز خردل
    رو خاك آسمون رگبار تاول

    هميشه عاشق از جونش گذشته
    كه احساس اون نبود از روز اول

    هنوزم كار دنيا غيل و غاله
    هنوزم صلح آدمها محاله

    هنوز آدم نميشناسه خدا رو
    هنوزم قلب عاشق پايماله

    زمونه آي زمونه آي زمونه

    يكي با فرق زخمي توي محراب
    يكي غرق به خون لب تشنه آب

    يكي پاهاشو رو مين جا گذاشته
    يكي پاشيده خونش روي مهتاب