• وبلاگ : هلو
  • يادداشت : بدون شرح !
  • نظرات : 3 خصوصي ، 37 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + غريب آشنا 
    بگو اي مرد من اي از تبار هر چه عاشق
    بگو اي در تو جاري خون روشن شقايق
    بگو اي سوخته اي بي رمق اي کوه خسته
    بگو اي با تو داغ عاشقاي دل شکسته
    بگو با من بگو از در و داغت
    بذار مرحم بذارم روي زخمات
    بذار بارون اشک من بشوره
    غبار عصه ها رو از سراپات
    بذار سر روي شونم گريه سر کن
    از اون شب گريه هاي تلخ هق هق
    بذار باور کنم يه تکيه گاهم
    براي غربت يه مرد عاشق

    رها از خستگي هاي هميشه باورم کن
    بذار تا خالي سينم برات آغوش باشه
    برهنه از لباس غصه هاي دور و ديرين
    بذار تا بوسه هاي من برات تن پوش باشه
    تو با شعر اومدي عاشقتر از عشق
    چراغي با تو بود از جنس خورشيد
    کدوم طوفان چراغ رو زد روي سنگ
    کتاب شعر رو از دست تو دزديد
    بگو اي مرد من اي مرد عاشق
    کدوم چله از اين کوچه گذر کرد
    هنوز باغچه برامون گل نداده
    کدوم پاييز زمستون رو خبر کرد
    بذار سر روي شونم گريه سر کن
    از اون شب گريه هاي تلخ هق هق
    بزار يه تکيه گاهم براي غربت يه مرد عاشق